چرا امام صادق ((عليه السلام)) براى تشكيل حكومت قيام نكرد؟

صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::مراسم های مسجد ثارالله
::شهدای مسجد ثارالله
::مذهبی
::سیاسی
::احادیث
::معصومین
::احکام
::قرآن
::فضیلت و خواص سوره های قرآن
::تفسیر قرآن
::صدا
::دعای روزهای هفته
::دانلود
::دانلود نرم افزار مذهبی
::دانلود فایل های پی دی اف مذهبی
::احکام شرعي نماز
::خداشناسی و راه های آن
::سوالات و شبهات
::انقلاب ایران
::زندگینامه امامان
::زندگينامه علماء
::جــنــگ نــــرم
::دعای هر روز ماه مبارک رمضان
::مسائل در مورد امام علی (علیه السلام)


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: میثم حیدری و امیرحسین زینلی
:: حامــد نجــفی
:: امیررضا صالح پور
:: امیر حسین نزهتی

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


چرا امام صادق ((عليه السلام)) براى تشكيل حكومت قيام نكرد؟

يكى از اعتقادات شيعه اين است كه امام((عليه السلام)) علاوه بر هدايت مردم و حفظ اسلام، لازم است در رأس حكومت اسلامى - كه خاتم انبياء پايه گذار آن بوده - قرار گيرد. پيامبر تشكيل حكومت اسلامى داد و خود زمامدار مسلمانان بود. لذا امام هم به عنوان جانشين رسول خدا، عهده دار رياست و زمامدارى حكومت مى باشد. در حدّ توان و امكان شايستگى كه اين امر را خداوند متعال به او تفويض كرده است امامان شيعه هم خود را براى رهبرى و زمامدارى مسلمانان به مردم اعلام كرده، احقاق حق نمودند. اما به دليل موانع و مشكلات فراوان جز اميرمؤمنان على((عليه السلام)) و امام حسن مجتبى((عليه السلام)) هيچ يك از ائمه ديگر نتوانستند به آن دست يابند. حضرت على((عليه السلام))پس از بيست و پنج سال خانه نشينى، تنها پنج سال زمام امور مسلمانان را به دست گرفت كه در اين مدت نيز حكومت نوپاى او با سه جنگ سخت روبرو شد.
معاويه مسلمانان ناآگاه را به عنوان جهاد و عبادت، به مبارزه با اميرمؤمنان و حضرت امام حسن((عليهم السلام)) تحريك مى كرد.
مردم كوفه با وجود اينكه از امام حسين((عليه السلام)) با هزاران نامه دعوت كرده بودند تا با او براى خلافت و زمامدارى بيعت كنند، در كربلا با فجيعترين وضعى آن بزرگوار و يارانش را به شهادت رساندند.
گرچه جنايات بنى اميه - به خصوص واقعه كربلا - مسلمانان را از دستگاه اموى منفور ساخت و در نتيجه، حكومت هزار ماهه بنى اميه سقوط كرد، اما آگاهى و آمادگى عامه مردم، به حدّى نبود كه حكومت امام صادق((عليه السلام)) را بپذيرند و از حيله ها و دسيسه هاى رياست طلب هاى كسانى چون «سفاح» و «منصور» مطلع گردند.
«ابومسلم خراسانى» به عنوان طرفدارى و حمايت از خاندان پيامبر قيام كرد و از امام صادق((عليه السلام)) براى رهبرى و خلافت دعوت كرد; همان طور كه «ابوسلمه» براى قبول خلافت نامه اى به امام نوشت; ولى امام دعوت هيچ كدام را نپذيرفت; چرا كه به خوبى مى دانست كه جز عده اى انگشت شمار، كسى واقعاً طرفدار و خواهان حكومت امام نيست و دعوت امثال ابوسلمه هم، نظير دعوت كوفيان ظاهرى است.
به طور خلاصه، براى آن بزرگوار كاملا روشن بود كه زمينه براى خلافت او آماده نشده است، از همين رو به كار بنيادى تبيين اسلام و پرورش شاگردان پرداخت.
دعوت ابن سلمه
ابوسلمه به سه نفر از بزرگان علويين: جعفربن محمد الصادق((عليه السلام))، عمراشرف بن زين العابدين((عليه السلام)) و عبدالله محض نامه نوشت و آن را به وسيله يكى از نوكرانش به نام «حمدبن عبدالرحمن» ارسال كرد. ابن سلمه به پيك خود پنين دستور داد: «با شتاب
ـــــــــــــــــــــ
(1)1 - ابوسلمه، حفص بن سليمان خلال همدان اهل ايران است. او مردى ثروتمند، خوش طبع و سخنران بود و اولين كسى بود كه به وزير ملقب شد.(وفيات الاعيان، جزء اول، ص 446)
هر چه بيشتر برو. در آغاز ورودت به مدينه، به منزل جعفربن محمد((عليه السلام)) وارد مى شوى و نامه را كه حاوى دعوت به خلافت است به او تسليم مى كنى. اگر پاسخ مثبت شنيدى، دو نامه ديگر را محو خواهى كرد، و در صورت جواب منفى، نزد عبدالله محض مى روى و چنانچه پاسخ مثبت شنيدى ، دو نامه ديگر را محو خواهى كرد و چنانچه پاسخ او هم منفى بود، نامه سوم را به نوه امام زين العابدين((عليه السلام)) ، عمراشرف، تحويل ده».
نامه رسان حركت كرد و به محضر امام صادق((عليه السلام)) رسيد و نامه را تسليم ايشان كرد. امام كه ابوسلمه را خوب مى شناخت، بدون اينكه نامه را قرائت كند فرمود: «مالى و لابى سلمه; مرا با ابوسلمه چه كار؟ او پيرو ديگرى است». قاصد معروض داشت: «لطفاً نامه را قرائت كنيد. امام به خادمش فرمود: چراغ را نزديك آور آنگاه امام نامه را با آن سوزاند قاصد سؤال كرد: «چرا پاسخ نداديد؟» حضرت فرمود: «رايت الجواب; پاسخت را مشاهده كردى; آنچه ديدى به مولايت گزارش كن». آنگاه امام اين شعر كميت را قرائت كرد:
«ايا موقدا نارا لغيرك ضوءها و يا حطبا فى غير حبلك تحطب»
قاصد از منزل امام خارج شد و نزد عبدالله محض رفت و نامه را به او داد. او نامه را قرائت كرد و خوشحال شد.
صبح روز بعد، عبدالله سواره به سوى منزل امام صادق((عليه السلام)) روان شد. همين كه چشم امام به او افتا، با ناراحتى پرسيد: «آيا خبرى هست كه اينجا آمدى؟» گفت: «بلى، بالاتر از آنچه توصيف شود». فرمود: «چيست؟» گفت«اين نامه اباسلمه است كه مرا به
حكومت و خلافت دعوت كرده است، شيعيان ما هم از اهل خراسان به او روى آورده اند».
امام فرمود: «چه موقع مردم خراسان شيعه و پيرو تو بوده اند؟ آيا ابا سلمه را به خراسان اعزام كردى و آيا تو آنان را به پوشيدن لباس سياه فرمان دادى؟ آيا آنان كه به عراق آمده اند به فرمان تو بوده اند و آيا يكى از آن ها را مى شناسى؟» عبدالله در مقام پاسخ به فرموده هاى امام برآمد و به مجادله با آن بزرگوار پرداخت. در پايان امام به او فرمود: «سرانجام حكومت به نفع اين جمعيت «بنى عباس» تمام مى شود; نظير اين نامه اى كه براى تو فرستاده براى من فرستاد و من آن را سوزاندم.»
در اواخر حكومت مروان حمار،- آخرين خليفه اموى- «محمد» پدر ابراهيم و سفاح اولين خليفه عباسى براى رسيدن به خلافت كوشش فراوانى و به تبليغات وسيعى دست زد. از آن جمله مردى را به خراسان فرستاد و دستور داد كه مردم آن سامان را به خاندان محمد((عليه السلام)) دعوت كند، ولى نام كسى را نبرد. وى ابومسلم خراسانى را نيز به همين منظور به خراسان اعزام كرد و نامه مفصلى نيز به افراد صاحب نفوذ آن منطقه نوشت; امّا طولى نكشيد كه محمد مرد(2).
پس از او فرزندش ابراهيم به وصيت پدر، كار او را تعقيب و براى رسيد به خلافت و حكومت مشغول فعاليت شد. او نيز ابومسلم خراسانى را براى دعوت مردم خراسان به آن
ـــــــــــــــــــــ
(1)1 - الامام الصادق «7» ، ج 2، ص 313. مروج الذهب مسعود، ج 3، ص 269، چاپ قاهره.
2 - تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 257.

محل فرستاد و همچنين ابوسلمه را با نامه اى براى بزرگان خراسان به آن منطقه اعزام كرد(1).
سپس ابوسلمه از طرف ابراهيم به كوفه آمد و براى او به فعّاليّت سياسى پرداخت به طورى كه ابراهيم او را به عنوان «وزير آن محمد» ملقب ساخت.
مروان با حيله ابراهيم را دستگير و در«حران» محبوس ساخت و به طور فجيعى او را كشت. هنگامى كه ابراهيم در زندان، متوجّه شد كه از زندان مروان رهايى نخواهد يافت، در وصيت خود برادرش «سفاح» را به جانشينى خود منصوب كرد و تاكيد كرد كه در پى به دست آوردن خلافت باشد، كه به آن خواهد رسيد(2).
اباسلمه پس از آگاهى از قتل ابراهيم به اين فكر افتاد كه يكى از علويين را براى خلافت دعوت كند. او مردى فرصت طلب بود و صرفاً براى رسيدن به مقام تلاش مى كرد. او كه مى دانست ابرهيم، سفاح را به جاى خود معرّفى كرده است، سفاح و برادران و ياران او را كه به طرف كوفه روان شده بودند، جا داد و آنان را در منزل وليد بن سعد وارد ساخت و تا چهل شبانه روز خبر ورود آن ها را از اطرافيان خود كه شيعه بودند پنهان مى كرد(3). وى سرانجام با سفاح بيعت كرد(4).
همانطور كه بيان داشتيم، امام صادق((عليه السلام)) به خوبى مى دانست كه سردارانى چون ابومسلم و ابوسلمه مى خواهند از وجهه امام و با تكيه به شعار «الرضا من آل الرسول»
ـــــــــــــــــــــ
1 - تاريخ طبرى، ج 10، ص 25.
2 - مروج الذهب، ج 3، ص 252.
3 - تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 128.
4 - البدايه و النهايه، ج 10، ص 40. تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 128.
از آنچه كه گذشت روشن مى شود چرا اباسلمه براى امام نامه نوشت و از اين امر چه منظورى داشت; به طور مسلم، وى معتقد به امامت امام صادق((عليه السلام)) نبود، ولى اطرافيانش از كوفيان شيعه بودند. او مى دانست كه ابراهيم برادرش سفاح را نامزد خلافت كرده و نيز مى دانست كه لشكريان ابومسلم هم كه به نفع بنى عباس مى جنگند به طرف كوفه روان هستند و بالاخره، از همه فعّاليّتهاى سياسى و تبليغاتى كه براى خلافت سفاح مى شد، آگاهى كامل داشت، با در نظر گرفتن اين اوضاع، پرواضح است كه اباسلمه هرگز مايل نبود كه امام صادق((عليه السلام)) به خلافت رسيده و حكومت را به دست بگيرد. دعوتنامه او هم براى ساكت نمودن شيعيان اطراف او بود و هم به اين هدف كه، اگر مردم با امام صادق((عليه السلام)) بيعت كردند، او به مقامى نايل شود.
ابومسلم خراسانى هم وضع مشابهى داشت و با اينكه به امامت امام صادق((عليه السلام))معتقد نبود، ولى نامه اى به اين مضمون براى امام صادق((عليه السلام)) نوشت: «من مردم را به دوستى اهل بيت سوق دادم، اگر ميل رهبرى دارى اظهاركن».
امام در پاسخ وى نگاشت «انت من رجالى و لاالزمان زمانى; نه تو از مردان و ياوران من هستى و نه زمان، زمان خلافت من است.»
(1)1 -الام الصادق، ج 2، ص 314; نقل از ملل و نحل شهرستان، ج 1، ص 241.

مردم را بسيج كنند، ولى در پس دعوتهاى مذكور، نقشه هاى شوم بنى عباس و ديگر فرصت طلبان پنهان بود و مشاهده كرديم كه ابومسلم چگونه به طرفدارى بنى عباس و همچنين ابوسلمه با بيعت خود با سفاح، چه هدفى از دعوت امام داشتند. همانطور كه در دوران انقلاب بزرگ اسلامى ايران مشاهده كرديم كه اواخر حكومت «محمدرضاپهلوى» طرفدارى برخى از عناصر منافق، چون بختيار و امينى از امام خمينى((رحمه الله))به چه منظورى بوده است. همچنان كه اميرمؤمنان، على((عليه السلام)) در شوراى شش نفره، خلافت مشروط را نپذيرفت و با قاطعيت شرط عمل به سيره و سنت خلفاى قبل از خود را ردّ كرد.
از سوى ديگر، بينش و ايمان مردمى كه اظهار علاقه و طرفدارى از امام مى كردند، آنقدر زياد نبود كه فريب حيله هاى مخالفان حكومت امام را نخورند و يا در برابر سختيها و گرفتارى ها بتوانند مقاومت كنند. از اين جهت، ياران مقاوم امام((عليه السلام)) بسيار كم بودند.
حضرت به طرق گوناگون به مردم تفهيم مى كرد كه يارانى حقيقى كه بتواند با آنان قيام كند بسيار اندك هستند. «سهل بن حسن خراسانى» خدمت امام شرفياب شد عرضه داشت: «اى پسر پيامبر خدا، مهربانى و رحمت از آن شماست. شما اهل بيت امامت و رهبرى هستيد. چرا از حق مسلّم خودتان سرباز مى زنيد، با اينكه صدها هزار فرمانبر مسلح و شمشير به دست داريد؟»
امام((عليه السلام)) فرمود: «اى خراسانى، بنشين. حقت نزد خدا محفوظ است.» آنگاه امام دستور داد تا تنور را روشن كنند. سپس فرمود: «اى خراسانى برخيز و در تنور بنشين.»
اخراسانى گفت: «آقاى من! پسر رسول خدا، مرا به آتش مسوزان مرا ببخش، خداى ترا ببخشد.» فرمود: «بخشيدم.» در آن هنگام 0 هارون مكى» وارد شد، در حالى كه سرپايى خود را به دست گرفته بود. گفت:«السلام عليك يابن رسول الله». امام صادق((عليه السلام)) به گفت: «سرپايت را رها كن و در تنور بنشين.» او نيز آن را رها كرد و در تنور نشست. امام((عليه السلام)) به خراسانى روى كرد و درباره اوضاع و جريانات خراسان با او به گفتگو نشست، گويى كه خود، وقايع را از نزديك مشاهده كرده است. سپس فرمود: «اى خراسانى، برخيز و آنچه در تنور است، بنگر.» فرد خراسانى مى گويد: «برخاستم و ديدم او آرام چهار زانو نشسته است; بيرون آمد و بر ما سلام كرد.» امام((عليه السلام)) به آن مرد فرمود: «در خراسان مانند اين فرد چند نفر مى يابى؟» عرض كرد: «به خدا سوگند يك نفر هم وجود ندارد!» امام نيز فرمود: يك نفر هم نه، به خدا سوگند! آنگاه فرمود: «در زمانى كه 5 نفر ياور نداريم قيام نمى كنيم. ما وقت قيام را بهتر مى دانيم(1).
سدير صيرفى مى گويد: «نزد امام صادق((عليه السلام)) رفتم و به عرض رساندم كه: «به خدا سوگند خانه نشينى براى شما روا نيست!» فرمود: «چرا اى سدير؟» گفتم: «چون دوستان، شيعيان و ياران شما فراوانند. به خدا اگر اميرمؤمنان به اندازه شما شيعه و ياور داشت ابوبكر و عمر در بردن حق او طمع نمى كردند.» فرمود: «اى سدير، به نظر مى رسد كه چه مقدار باشند؟» گفتم: «صد هزار.» فرمود: «صد هزار؟» گفتم: «دويست هزار.»
ـــــــــــــــــــــ
1 - بحارالانوار، ج 47، ص 124.

فرمود:«دويست هزار؟» گفتم: «آرى و نيمى از دنيا.» امام در پاسخ سكوت اختيار كرد و پس از چند لحظه فرمود: «ممكن است كه با همه به ينبع برويم؟(1)»
گفتم: «آرى.» فرمود تا يك الاغ و يك استر را زين كنند.
من پيشى گرفتم تا سوار الاغ شوم، فرمود: «اى سدير، ممكن است كه الاغ را به من واگذارى؟» گفتم: «استر زيباتر و آبرومندتر است.» فرمود: «الاغ براى من آسانتر است.» آن حضرت بر الاغ و من بر استر، به راه افتاديم تا وقت نماز رسيد.» فرمود: «اى سدير، پياده شويم تا نماز بخوانيم.» سپس فرمود: «اينجا زمين شوره زارى است كه در آن، نماز روا نيست.» حركت كرديم تا به زمين قرمز رنگى رسيديم; حضرت به جوانى كه چند بزغاله را شبانى مى كرد، نگاه كرد و فرمود: «به خدا سوگند، اگر من به اندازه شماره اين بزغاله ها ياور داشتم، سكوت برايم روا نبود!» او مى گويد: «پياده شديم و نماز خوانديم. آنگاه كه از نماز فراغت پيدا كرديم، متوجّه بزغاله ها شدم، آنها را شمارش كردم; 17 تا بيشتر نبودند.(2)»

ـــــــــــــــــــــ
1 - ينبع مزرعه اى است داراى چشمه ها و نخلها و زراعت كه در كنار جاده در مسير مصر قرار دارد.
2 - اصول كافى، ج 2، ص 242.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: مذهبی، سوالات و شبهات، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,

نوشته شده توسط میثم حیدری و امیرحسین زینلی در سه شنبه 21 شهريور 1391


:: مراسم دهه اول فاطمیه (س) در مسجد ثارالله
:: حضور جناب آقای مرتضی نبوی به مناسبت ایام ا... دهه مبارک فجر/گزارش تصویری
:: فراخوان حضور در راهپیمایی یوم الله ۲۲ بهمن
:: رهبر معظم انقلاب در دیدار با نیروی هوایی: توافق نکردن بهتر از توافق بد است/ضربه متقابل مردم در ۲۲ به
:: حضور جناب آقای بیژن نوباوه به مناسبت ایام ا... دهه مبارک فجر/گزارش تصویری
:: نمازگزاران مسجد ثارالله توهین نشریه شارلی ابدو به پیامبر اکرم (ص) را محکوم کردند / گزارش تصویری
:: عناوین گناهان کبیره چیست؟
:: حاضري از حرم امام روح الله تا جمكران مهدي فاطمه(س) پا به پاي من بيايي؟
:: کسانی که از رهبری زاویه گرفتند جا مانده و تباه شدند
:: دیدار مردم شریف قزوین با دکتر سعید جلیلی / گزارش تصویری
:: مراسم پرفیض دعای کمیل در مسجد ثارالله / گزارش تصویری
:: دیدار جلیلی با مردم قزوین؛ شنبه بعد از نماز مغرب و عشا ‌در مسجد امام خمینی (ره)
:: گزارش تصویری از سفر دکتر علی اکبر ولایتی به قزوین
:: درمان فوری مشکلات اقتصادی کشور در عرض ۱۰۰ روز/ تأسیس بیمه سلامت ایرانیان
:: ولایتی به مقام شامخ شهید بابایی ادای احترام کرد
:: اس ام اس های تبریک ولادت حضرت علی (علیه السلام) و روز پدر
:: ولادت حضرت عـلــی (علیه السلام) و روز پدر مبارک
:: از عرش به فرش
:: خدا ما را "کور" نیآفرید
:: مراقب راهش و آخرت خود باشید!





به وبلاگ مسجد ثارالله استان قزوین خوش آمدید.




:: اسفند 1393
:: بهمن 1393
:: دی 1393
:: خرداد 1392
:: ارديبهشت 1392
:: فروردين 1392
:: بهمن 1391
:: دی 1391
:: آذر 1391
:: آبان 1391
:: مهر 1391
:: شهريور 1391
:: مرداد 1391
:: تير 1391
:: خرداد 1391
:: ارديبهشت 1391

آبر برچسب ها

فضیلت و خواص , مسجد ثارالله , ماه رمضان , تفسیر , کانون فرهنگی هنری امام موسی صدر , تفسیر المیزان , ماه مبارک رمضان , قرآن , مسجد ثارالله(علیه السلام) , امام زمان , نماز , امام موسی صدر , جنگ , جنگ نرم , حضرت مهدی(عج) ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by masjedsarallah
Design By : wWw.Theme-Designer.Com