متوفاى ۱۳۱۲ ق.
تولد
سید محمد حسن حسینى مشهور به «میرزاى شیرازی» در پانزدهم جمادى الاول سال ۱۲۳۰ هجرى قمرى در خاندان مشهور و برجستهاى که همگى از دانشمندان دینى بودند چشم به جهان گشود.
پدر بزرگوار او میرزا محمود در زمره عالمان دینى بود و در دستگاه حکومت شیراز به کار نویسندگى اشتغال داشت. میرزا محمد حسن تازه چشم به جهان گشوده بود که سایه پرمهر پدر را از دست داد و پس از مرگ پدر تحت تربیت دائى بزرگوارش سید حسین موسوى مشهور به مجدالاشراف که از عالمان دینى بود قرار گرفت.
تحصیل
میرزا محمد حسن در چهار سالگى پاى به مکتب نهاد و پس از فراغت از درسهاى اولیه در شش سالگى وارد حوزه علمیه شد و به فراگیرى علم و دانش پرداخت . تلاشى که تا آخرین لحظات زندگى سراسر افتخارش آنرا ادامه داد. هوش سرشار و حافظه قوى این کودک اساتید او را به شگفتى واداشت. هنوز کودکى هشت ساله بود که بر فراز منبر مسجد وکیل شیراز قرار گرفته همانند واعظان با تجربه با خواندن متن کتاب اخلاقى «ابواب الجنان» مردم را به حقیقت طلبى و سعادت جویى و خداخواهى و خودسازى دعوت نمود.
هنوز موى بر رخسارش نروییده بود که کتاب مهم و فقهى «شرح لمعه» را در حوزه علمیه شیراز براى شاگردانى که گاه از استاد بزرگسالتر بودند تدریس میکرد. حاکم شیراز به پاس خدمات پدرش (میرزا محمود) مسئولیت مهمى در حکومت شیراز به وى پیشنهاد کرد. از طرفى نیز استاد گرامى اش شیخ محمد تقى او را براى ادامه تحصیل، تشویق به ترک وطن و هجرت به اصفهان نمود. بالاخره میرزا محمد حسن دانش پژوهى را برامور دیوانى و حکومتى ترجیح داده، در سال ۱۲۴۸ ق. به سوى اصفهان بار سفر بست.
هجرت به اصفهان
حوزه علمیه اصفهان در آن روزگار از پررونقترین حوزههاى علمیه جهان تشیع بود و از نظر علمى با مهمترین حوزه علمیه شیعه یعنى نجف برابرى مینمود میرزا با ورود به اصفهان در مدرسه صدر مستقر شد و آیت الله شیخ محمد تقى اصفهانى صاحب کتاب مشهور «هدایه المسترشدین» را به استادى برگزید.
پس از گذشت چند روز میرزاى شیرازى احساس کرد دروس عمومى استاد عطش فراوان دانش پژوهى او را برطرف نمیکند و نمیتواند بدان بسنده نماید. از اینرو به محضر استاد رفت و تقاضا کرد تا براى او وچند نفر از دوستانش تدریس خصوصى شروع کند. استاد با فراستى که داشت قابلیت و ظرفیت فوق العاده این شاگرد را حدس زده، با پیشنهاد او موافقت کرد.
بدینسان میرزاى شیرازى فرصتى یافت تا ساعتى پیش از درس عمومى استاد، بطور خصوصی جان عطشناک خویش را با زلال معارف و علوم اسلامى سیراب نماید ولى متأسفانه این فرصت دیرى نپایید و آیه الله شیخ محمد تقى اصفهانى در سال ۱۲۴۸ ق. به دیار ابدیت پر کشید.
میرزاى شیرازى پس از درگذشت استاد، در درس آیه الله سید حسن بیدآبادى مشهور به مدرس حاضر شد و تا پایان عمر خاطره شیرین این درس را به یاد داشت و از این استاد با عنوان «سیدنا الاستاد» نام میبرد. در همین دوران به درس آیهالله حاج محمد ابراهیم کلباسى نیز میرفت. هنوز ازعمر میرزاى شیرازى بیست بهار نگذشته بود که آیه الله سید حسن بیدآبادى قدرت علمى او را تأیید کرد و براى او اجازه اجتهاد نگاشت.
به سوى دیار ولایت و شهادت
میرزاى شیرازى تا بیست و نه سالگى در اصفهان ماند ولى جان عطش زده او که براى یافتن حیقیت و فراگیرى دانش قرارى نداشت اینک قصد دیار نجف و کربلا نموده بود. او مى رفت تا در کنار مرقد مطهر امیرمؤمنان (علیهالسلام) و در دیار عاشقان کربلاى حسینى گمشده خویش را بجوید و اساتید دیگرى بیابد و از خرمن دانش آنها خوشه و توشه برگیرد. میرزا مدتى را در کربلا اقامت گزید و در این دوران از درس استادانى همچون آیه الله شیخ حسن کاشف الغطا،آیه الله شیخ حسن نجفى (صاحب جواهر)، آیه الله سید ابراهیم قزوینى (صاحب ضوابط) و آیت الله شیخ مشکور حولائى بهرهها گرفت ولى چون خود را از این درسها بى نیاز دید و قصد برگشت به اصفهان نمود. صاحب جواهر که در این دوران به عظمت مقام علمى و معنوى میرزاى شیرازى پى برده بود نامهاى به حاکم شیراز و مردم آن سامان نوشته و در آن میرزاى شیرازى را با عظمت بسیار ستود و خواستار قدردانى و بهرهجویى کامل از شخصیت والاى او شد.
میرزاى شیرازى کربلا را ترک گفته و قبل از رفتن به اصفهان وارد نجف شد و در درسهاى مهم آن روزگار شرکت جست ولى با اینهمه براى ماندن در نجف قانع نشده دوباره قصد برگشت به اصفهان کرد تا اینکه شیخ على نهاوندى از شاگردان آیه الله العظمى شیخ مرتضى انصارى به ایشان خبر داد که طلبه بسیار با استعدادى بنام میرزا محمد حسن شیرازى از اصفهان به نجف آمده است ولى درسها او را قانع نکرده ، قصد برگشت به اصفهان را دارد. شیخ انصارى پیشنهاد کرد تا در جلسهاى که بعد از ظهر همان روز در حرم مطهر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برگزار میشود با میرزاى شیرازى ملاقات کند. شیخ على نهاوندى به میرزاى شیرازى خبر داد و هر دو به دیدار شیخ شتافتند. شیخ اعظم مسئلهاى علمى از میرزاى شیرازى سؤال کرد. میرزاى شیرازى پاسخ گفت ولى شیخ انصارى با استدلال محکم آن جواب را ابطال کرد و فرضیه دیگرى را مطرح کرد. میرزاى شیرازى جواب شیخ را قبول کرد و به بطلان جواب خویش اعتراف نمود. شیخ انصارى مجدداً جوابى را که خود بیان کرده نیز باطل کرد و جواب سومى را بیان نمود و میرزا به بطلان جواب دوم و صحت جواب سوم معترف شد ولى شیخ باز جواب سوم را ابطال کرده و جوابى دیگر داد. این سؤال و جوابها هفت بار ادامه یافت میرزاى شیرازى با مشاهده قدرت استدلال و تسلط فوق العاده علمى شیخ شگفت زده شد و با استفاده از ذوق سرشار خویش، بیتى از اشعار سعدى را خواند که بیانگر انصراف از تصمیم خویش (هجرت از نجف ) بود:
چشم مسافر چو بر جمال تو افتد عزم رحیلش بدل شود به اقامت
بدینسان میرزاى شیرازى به حلقه یاران خاص شیخ انصارى میپیوندد رابطهاى که تا پایان عمر شیخ استوار مانده و از استادى و شاگردى بسى فراتر میرود بطوریکه شیخ انصارى چون کتاب مهم «فوائد الاصول» خویش را مینگارد با اصرار زیاد از میرزاى شیرازى میخواهد که آنرا تصحیح کند.
قیام پیروزمند تنباکو
ایران در دوران حکومت سلسله قاجاریه یکى از اسفبارترین دورانهاى خود رامیگذراند. هر روز به یکى از دشمنان این مرز و بوم امتیاز تازهاى واگذار میشد و دست آنها براى سلطه بر این کشور گشودهتر میگشت. گاه این امتیازها آنقدر ظالمانه و نابخردانه بود که از سوى دشمنان نیز «بخشیدن ایران توسط شاه» نام میگرفت.
واگذارى امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو در داخل و خارج کشور به کمپانى ساختگى رژى یکى از این امتیاز بخشیها بود. طرف اصلى این قرارداد دولت انگلیس بود که در پشت ماسک کمپانى رژى و شخصى بنام «ماژور تالبوت» مخفى شده بود. در آنزمان یک پنجم مردم ایران به کار کشت و زرع و خرید و فروش تنباکو مشغول بودند و واگذارى این امتیاز به منزله واگذارى حق حیات یک پنجم مردم ایران به انگلیس بود و با توجه به اینکه انگلیسیها اجازه داده شده بود که با استخدام و وارد کردن افراد مسلح تمامى راهها را تحت نظر بگیرند و تمامى کالاها را بازرسى کنند، میتوان اهمیت این قرار داد و ذلت آفرینى آن را تصور نمود. بخصوص که در هنگام اجراى آن انگلیسیها با وارد کردن دختران و زنان فاسد و جلسات و برپایى مراسم سراسر هرزه گى سعى در متزلزل کردن پایههاى اعتقادى مردم نیز داشتند. توجه به همه این جوانب بخوبى اهمیت این مسئله و حقیقت توطئه استعمار بر ضد ایران روشن میشود. از این رو بود که امام امت خمینى کبیر (ره) از این اقدام مهم میرزاى شیرازى اینگونه تعبیر کرد: «همان نصف سطر میرزاى شیرازى رضوان الله تعالى علیه مملکت ما را از توى حلقوم خارجیها بیرون کشید.»[۱]
از اولین اقدامات سیاسى علیه این امتیاز، قیام مردم شیراز به رهبرى روحانى بزرگوار فال اسیرى بود که به تبعید ایشان و شهادت برخى از مردم منجر شد.
در تبریز مردم به رهبرى آیه الله مجتهد تبریزى بپا خواسته و با تلگراف تندى به ناصر الدین شاه اعتراض و مخالفت خود را اعلام نمودند.
مرد خراسان به رهبرى آیه الله حاج شیخ محمد تقى بجنوردى و آیه الله سید حبیب مجتهد شهیدى و دیگر عالمان آن دیار علیه امتیاز قیام نمودند و از ورود افراد کمپانى رژى به مشهد جلوگیرى نمودند.
در اصفهان آیه الله آقا نجفى و آیه الله محمد باقر فشارکى و آقا منیر الدین مردم را علیه امتیاز بسیج می نمودند.
در تهران آیه الله میرزا حسن آشتیانى و آیه الله شیخ فضل الله نورى که هر دو از شاگردان میرزاى شیرازى بودند رهبرى قیام را در دست داشتند و البته سلسله جنبان همه این حرکتها میرزاى شیرازى بود.
امام مجدد در دو نوبت با تلگراف به ناصر الدین شاه اعتراض خود را نسبت به واگذارى امتیاز نشان داد و با شمردن مفاسد این گونه امتیازها، از او خواست به جاى تکیه بر خارجیان به ملت خود تکیه کند و مملکت را به خارجیان نفروشد. وى مطالب و موضوعات دیگرى را گوشزد کرد ولى چون گوش شنوایى نیافت و چاره دیگر نماند این دو سطر جاودانه را نگاشت:«الیوم استعمال توتون و تنباکو باى نحو کان در حکم محاربه با امام زمان صلوات الله علیه است.»
(حرره الاقل محمد حسن الحسینی)
این فتواى بظاهر ساده و کوتاه دریاى آشفته ایران را به طوفان وا داشت و در همه جا غوغا بپا نمود تا آنجا که ناصرالدین شاه در حرمسراى خود دستور آوردن قلیان داد ولى کسى اعتنا نکرد و چون از اطاق خود بیرون آمد زنان را مشغول شکستن قلیانهاى سلطنتى دید.
جلسات متعدد و تهدیدهاى بسیار و پیشنهاد رشوه و هدیه از طرف دربار به علماى تهران سودى نبخشید و آنان را به شکستن فتوى وادار ننمود.
بالاخره جمیعت مردم مؤمن با اجتماع در مسجد امام (مسجد شاه آن روز) به طرف دربار حرکت و عدهاز از آنان با شلیک مزدوران دربار به شهادت رسیدند. فشار بیش از حد دربار را وادار به لغو امتیاز نمود. میرزاى شیرازى هشدار داد که مواظب باشید در هنگام لغو قرار داد توطئه دیگرى نچینند و بند دیگرى بر پاى مردم ننهند.
ولى گویا باید به این هشدار بسیار مهم میرزاى شیرازى توجه نشد و دربار بصورت مخفیانه براى جبران خسارت کمپانى رژى نیم میلیون لیره (با بهره شش درصد) از بانک شاهى که در دست انگلیسیان بود وام گرفت ودر عوض گمرکات بندرعباس و شیراز و بندر لنگه را به عنوان ضمانت در گروه آنان گذاشت و این همان توطئهاى بود که میرزاى شیرازى بدان هشدار داده بود.
به هر حال نقشه بسیار گسترده انگلستان براى تسلط بر ایران و تبدیل آن به هند دیگرى که زیر سلطه کمپانى شرقى قرار بگیرد نقش بر آب شد و با فتواى مجتهد آگاه و شجاع مملکت ایران از حلقوم خارجیها نجات یافت.
اقدامات فرهنگى
در سراسر عمر پر برکت امام مجدد میرزاى شیرازى میتوان مهمترین مشغولیت ذهنى و پر اهمیتترین وظیفه براى او را تلاش وى در راه تعلیم و تعلم دانست.
میرزاى شیرازى از چهار سالگى که شروع به تحصیل علم کرد تا آخرین لحظات عمر نورانى خویش عاشقانه به این کار ادامه داد. تا آنجا که در آخرین لحظات عمروى برخى از او چند سؤال میکنند و پاسخى نمیشنوند و گمان میکنند میرزا مرده است و یا هشیارى کامل براى پاسخ دادن را ندارد. یکى از شاگردان میرزا که از عشق او به مسائلى علمى آگاه است میگوید: یک مسئله علمى و فقهى از او بپرسید اگر توان داشته باشد و زنده باشد حتما جواب خواهد گفت: آنان یک مسئله فقهى را مطرح میکنند و بعد با کمال شگفتى میبینند میرزا با زحمت تمام و صداى ضعیف شروع به پاسخ و بحث در رابطه با آن سؤال میکند.
وداع یاران
میرزاى شیرازى مدت ۸۲ سال با کمال افتخار زندگى کرد و بالاخره در سال ۱۳۱۲ ق. یاران را وداع و جانان را لبیک گفته جان به شاخسار جنان پر کشید.
اگر چه علت مرگ او را برخى بیمارى برونشیت و یا سل عنوان میکردند ولى عدهاى را عقیده آن بود که پزشک مشکوکى که در سامره پیدا شد و سعى در نزدیک شدن به میرزا نمود و بالاخره در آخرین روزها به معالجه او پرداخت و پس از مرگ میرزا براى همیشه ناپدید شد از سر سپردگان انگلستان بوده است و میرزا را مسموم نموده است. بنابراین زندگانى سراسر مبارزه و جهاد امام مجدد میرزاى شیرازى با خط سرخ و پرافتخارشهادت که میراث اجداد بزرگوار او بود به پایان آمد و در نهایت این خط پاک سر بر آستان مقدس علوى نهاد و در کنار درب طوسى که به حرم مطهر على (علیهالسلام) گشوده میشود در مدرسهاى که خود بنا نهاده بود به خاک سپرده شد.
--------------------------------------------------------------------------------
[۱] - صحیفه نور: ج ۹، ص ۱۱۹.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
زندگينامه علماء،
،
:: برچسبها:
زندگی نامه میرزاى شیرازی,