سوره انشراح ، مكي يا مدني است و هشت آيه دارد ( 8)
سورة الشرح
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَ لَمْ نَشرَحْ لَك صدْرَك(1) وَ وَضعْنَا عَنك وِزْرَك(2) الَّذِي أَنقَض ظهْرَك(3) وَ رَفَعْنَا لَك ذِكْرَك(4) فَإِنَّ مَعَ الْعُسرِ يُسراً(5) إِنَّ مَعَ الْعُسرِ يُسراً(6) فَإِذَا فَرَغْت فَانصب(7) وَ إِلي رَبِّك فَارْغَب(8)
ترجمه آيات
به نام خداي رحمان و رحيم .
آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم ؟ ( 1) .
و بار سنگين را از تو برنداشتيم ؟ ( 2) .
همان باري كه پشتت را ميشكست ( 3) .
و نامت را بلند آوازه كرديم ( 4) .
از اين به بعد هم دل خوشدار كه بعد از هر دشواري گشايشي است ( 5) .
بلكه با هر دشواري دو گشايش است ( 6) .
پس هرگاه از كار روزانهات فراغت يافتي به نماز و شكرانه پروردگارت بايست ( 7 ) .
و به سوي پروردگارت تمايل كن ( 8) .
بيان آيات
در اين سوره رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) را امر ميكند به اينكه كمر
ترجمة الميزان ج : 20ص :529
خدمت در راه خدا ببندد ، و به سوي او رغبت كند ، و به اين منظور نخست منتهايي كه بر او نهاده تذكر ميدهد ، و اين سوره هم ميتواند مكي باشد و هم مدني ، ولي سياق آياتش به مدني بودن سازگارتر است .
و در بعضي از روايات وارده از ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) نقل شده كه فرمودهاند : سوره و الضحي و سوره ا لم نشرح يكسورهاند ، و نيز اين معنا از طاووس و از عمر بن عبد العزيز نقل شده .
فخر رازي در تفسير كبير خود بعد از نقل اين معنا از دو نفر نامبرده گفته است : اين دو نفر پنداشتهاند ابتداي سوره دوم يعني جمله ا لم نشرح به منزله عطف است بر آيه ششم سوره قبل ، يعني جمله ا لم يجدك يتيما فاوي ، و اين پندارشان درست نيست ، براي اينكه سوره و الضحي در حال اندوه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) از آزار كفار نازل شده ، و جنبه تسليت دارد ، چون حالت آن جناب حالت محنت و تنگ حوصلگي است ، و سوره دوم اقتضا دارد در حالي نازل شده باشدكه آن جناب شرح صدر و حالت خرسندي داشته باشد ، و چگونه ممكن است در يك سوره اين دو حالت در آن جناب و اين دو لحن در بيان جمع شود ؟ ! .
و ليكن اشكالش وارد نيست ، براي اينكه مراد از شرح صدر رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) در سوره مورد بحث اين است كه خداي تعالي آن جناب را طوري كند كه قلب نازنينش وسعتي داشته باشد كه حقائق و معارفي كه به وي القاء ميشود بپذيرد ، و از پذيرش آن به تنگ نيايد ، و نيز تحمل آزارهايي كه از ناحيه مردم ميبيند داشته باشد ، كه بيانش ميآيد ، نه اينكه بخواهد صرفا آن جناب را خوشحال كرده باشد ، پس پندار خود فخر رازي پندار درستي نيست .
دليل بر اين معنا روايتي است كه ابن ابي حاتم از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : من از پروردگارم مسالهاي پرسيدم كه دوست داشتم ايكاش نميپرسيدم ، و آن اين بود كه پروردگارا قبل از من انبيايي بودند ، براي بعضي از آنان باد را مسخر كردي ، و بعضي ديگر مرده زنده ميكردند ، خطاب رسيد مگر تو يتيم نبودي ، و ما تو را مورد توجه مردم قرار داديم ؟ عرضه داشتم : بلي .
فرمود : مگر نبود كه من تو را گم شده ديدم ، و هدايتت كردم ؟ عرضه داشتم : بله ، اي پروردگار من .
فرمود : آيا سينهات را گشاده نكردم ، و گرفتاريهايت را بر طرف ننمودم ؟ عرضه داشتم بله اي پروردگار
ترجمة الميزان ج : 20ص :530
من .
پس معلوم شد كه اشكال فخر به نظريه مذكور وارد نيست ، البته اين بحث دنبالهاي دارد كه ان شاء الله در سوره ايلاف ميآيد .
ا لم نشرح لك صدرك راغب گفته : كلمه شرح در اصل لغت به معناي باز كردن گوشت و امثال آن است ، وقتي گفته ميشود : شرحت اللحم معنايش اين است كه گوشت باز شد ، و شرحت اللحم معنايش اين است كه من گوشت را باز كردم، و از جمله موارد استعمالش شرح صدر است ، كه معنايش باز شدن و گستردگي سينه به نور الهي و سكينتي از ناحيه خدا و روحي از او است ، و در قرآن فرموده : ا لم نشرح لك صدرك و نيز فرموده : فمن شرح الله صدره .
ترتب آيات سهگانه اول سوره كه مضمون هر يك مترتب بر آيه قبل است ، و سپس تعليل آنها به آيه فان مع العسر يسرا كه از ظاهرش بر ميآيد كه با وضع رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) در اوائل بعثتش و اواخر آن منطبق باشد ، و سپس تكرار اين تعليل و نيز تفريع دو آيه آخر سوره بر ما قبل همه شاهد بر آنند كه مراد از شرح صدررسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) گستردگي و وسعت نظر وي است ، به طوري كه ظرفيت تلقي وحي را داشته باشد ، و نيز نيروي تبليغ آن و تحمل ناملايماتي را كه در اين راه ميبيند داشته باشد ، و به عبارتي ديگر نفس شريف آن جناب را طوري نيرومند كند كه نهايت درجه استعداد را براي قبول افاضات الهي پيدا كند .
و وضعنا عنك وزرك الذي انقض ظهرك كلمه وزر به معناي بار سنگين است ، و انقاض ظهر به معناي شكستن پشت كسي است ، شكستني كه صدايش به گوش برسد ، آنطور كه از تخت و كرسي و امثال آن وقتي كسي روي آن مينشيند ، و يا چيز سنگينيروي آن ميگذارند صدا برميخيزد ، و مراد از انقاض ظهر ( غالبا ) معناي لغوي آن نيست ، ( چون كسي پشت كسي را آنطور نميشكند كه صداي تخت و كرسي كند ) ، بلكه منظور ظهور آثار سنگيني وزر بر آدمي است ، ظهوري بالغ .
و وضع وزر به معناي از بين بردن آن سنگيني است ، كه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم)
ترجمة الميزان ج : 20ص :531
احساسش ميكرد ، و جمله و وضعنا عنك وزرك عطف است بر جمله ا لم نشرح ... ، چون معنايش قد شرحنا لك صدرك است ، در نتيجه معناي دو جمله چنين ميشود : محققا ما سينهات را گشوديم ، و سنگينيهايي كه بر دوشت بود برداشتيم .
و مراد از وضع وزر رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) - به طوري كه از سياق بر ميآيد ، و قبلا هم اشاره كرديم - اين است كه دعوت آن جناب را انفاذ و مجاهداتش در راه خدا را امضا نمود ، به اين معنا كه اسباب پيشرفت دعوتش را فراهم كرد ، چون رسالت و دعوت و فروعات آن ثقلي بود كه به دنبالش شرح صدر بر آن جناب تحميل نمود .
ولي بعضي از مفسرين گفتهاند : وضع وزر ، اشاره است به داستاني كه در روايات آمده كه در ايام كودكيش دو تا فرشته بر آن جناب نازل شدند ، و سينهاش را شكافته قلبش را درآوردند ، و دوباره در جايش قرار دادند ، كه روايتش به زودي از نظر خواننده خواهد گذشت .
بعضي ديگر گفتهاند : منظور از وزر ، اعمالي است كه قبل از بعثت از آن جناب سر زده بود .
و بعضي گفتهاند : منظور غفلتش از شرايع و امثال آن است كه آگاه شدن بدان جز با وحي صورت نميگيرد ، و بيان هر شريعتي را بايد آن جناب بخواهد ، تا پاسخش از راه وحي برسد .
بعضي ديگر گفتهاند : منظور تحير آن جناب است در اينكه آيا رسالت الهي را آنطور كه بايد انجام دادهام يا نه .
بعضي هم گفتهاند : منظور وحي و سنگيني آن است ، چون در اوائلبعثت گرفتن وحي بر او دشوار بوده .
بعضي گفتهاند : منظور رنجي است كه آن جناب از گمراهي قومش و دشمنيشان با آن جناب ميبرده ، و وي از ارشادشان عاجز ميشده .
و بعضي گفتهاند : منظور رنجي است كه از تعدي دشمن در آزار آن جناب ميبرده .
بعضي ديگر گفتهاند : مراد اندوهي است كه از مرگ عمويش ابو طالب و مرگ همسرش خديجه در دل داشته .
بعضي ديگر گفتهاند : كلمه وزر به معناي معصيت است ، و رفع و زر به معناي عصمت است .
ترجمة الميزان ج : 20ص :532
بعضي گفتهاند : منظور از وزر گناه امت آن جناب است ، و قهرا مراد از وضع وزر آمرزش آن گناهان است .
و اين وجوهي كه نقل شد بعضيها سخيف و بعضي ديگرش ضعيف است و با سياق سازگار نيست ، بعضيها به عنوان قيل - گفته شده نقل شده ، و بعضي ديگرش به صورت احتمال ذكر شده است .
و رفعنا لك ذكرك رفع ذكر به معناي بلند آوازه كردن كسي است ، به طوري كه نامش و گفتگويش از همه نامها و همه خاطرهها بلندتر باشد ، و خداي تعالي نام آن حضرت را چنين كرد ( همه جا سخن از آن حضرت بود ) ، و يكي از مصاديق رفع ذكر آن جناب اين است كه خداي تعالي نام او را قرين نام خود كرد ، و در نتيجه در مساله شهادتينكه اساس دين خدا است نام او قرين نام پروردگارش قرار گرفت ، و بر هر مسلماني واجب كرد كه در هر روز در نمازهاي پنجگانه واجب نام آن جناب را با نام خداي تعالي به زبان جاري سازد ، و لطفي كه در آيه مورد بحث بكار رفته از نظر خواننده دور نماند ، و آن اين است كه : بعد از كلمه وضع در آيه سابق كلمه رفع را كه درست مقابل آن است آورد .
فان مع العسر يسرا بعيد نيست اين آيه تعليل مطالب گذشته يعني وضع وزر و رفع ذكر باشد ، چون رسالتي كه خداي تعالي بر آن جناب تحميل كرده ، و دستور داد مردم را به سوي آن دعوت كند سنگينترين بارياست كه بر يك بشر تحميل شود ، و معلوم است كه با قبول اين مسؤوليت كار بر آن جناب دشوار شده ، و همچنين تكذيبي كه قومش نسبت به دعوتش نموده و استخفافي كه به آن جناب كردند ، و اصراري كه در محو نام او ميورزيدند ، همه براي آن جناب دشواري روي دشواري بوده ، و خداي تعالي در آيه قبلي فرمود : ما اين دشواريها را از دوش تو برداشتيم ، و معلوم است كه اين عمل خداي تعالي مانند همه اعمالش بر طبق سنتي بوده كه در عالم به جريان انداخته ، و آن اين است كه هميشه بعد از هر دشواري سهولتي پديد ميآورد ، و به همين جهت مطلب دو آيه قبلرا تعليل كرده به اينكه اگر از تو وضع وزر كرديم ، و اگر نامت را بلند ساختيم ، براي اين بود كه سنت ما بر اين جاري شده كه بعد از عسر ، يسر بفرستيم ، و بنا بر اين احتمال لام در كلمه العسر لام جنس خواهد بود ، نه لام استغراق،
ترجمة الميزان ج : 20ص :533
ميخواهد بفرمايد جنس عسر اين طور است كه به دنبالش يسر ميآيد ، نه تمامي فرد فرد عسرها ، و بعيد هم نيست كه يسر يا عسر از مصاديق سنتي ديگر باشد ، و آن سنت تحول حوادث و تقلب احوال و بي دوامي همه شؤون زندگي دنيا است .
و از زمخشري حكايت شده كه در كشاف گفته : حرف فاء در جمله فان مع العسر ... فاي فصيحه است ، و زمينه كلام زمينه تسليت دادن و دلخوش كردن رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) به وسيله وعدهاي جميل است .
وي ميگويد : مشركين رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) و مؤمنين را سرزنش ميكردند به اينكه مردمي فقيرند ، چيزي از مال دنيا ندارند ، به حدي اين زخم زبان اوج گرفت كه به دل شريف آن حضرت افتاد كه نكند اسلام نياوردن مردم و تحقيرشان از مؤمنين به خاطر همين تهي دستي مؤمنين است ، و خداي تعالي براي دفع اين احتمال نعمتهاي بزرگي را كه به آن جناب ارزاني داشتهبود به رخش كشيد ، آنگاه اضافه كرد : فان مع العسر يسرا گويا فهماند اين ما بوديم كه به تو داديم آنچه كه خودت ميداني ، پس از فضل خدا مايوس نباش ، و بدانكه بعد از سختيها گشايشي براي شما خواهد بود .
و ظاهر گفتار وي اين است كه لام در العسر را لام عهد گرفته ، نه لام جنس ، و مراد از يسر هم غنيمتهايي است كه خداي تعالي در سالهاي بعد نصيب مؤمنين كرده .
ليكن ما اين حرف را قبول نداريم ، براي اينكه ذهن شريف رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) اجل از آن است كه از حال كفار و علت كفرشان بي خبر باشد ، و نداند كه علتاصلي آن استكبار از حق است ، و خلاصه خدا را كوچكتر از آن ميدانند كه دعوت پيامبرش را بپذيرند ، به شهادت اينكه اين كفار بعد از ظهور شوكت اسلام و پولدار شدن مؤمنين هم ايمان نياوردند ، و خداي تعالي پيامبرش را از اميدواري به ايمان آوردن اكثر آنان نهي و نوميد كرده ، هم در آيات سوره يس كه در مكه يعني در ايام فقر مؤمنين نازل شده فرموده : لقد حق القول علي اكثرهم فهم لا يؤمنون ... و سواء عليهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون ، و هم در سوره بقره كه در مدينه يعني در روزگار خوش مؤمنين نازل شده فرموده : ان الذين كفرواسواء عليهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون .
ترجمة الميزان ج : 20ص :534
و اگر ما يسر بعد از عسر را حمل كنيم بر شوكت اسلام و رفعتش بعد از دوران سختي ، و سوره را هم از سورههاي مكي بگيريم ، خيلي مورد اشكال واقع نميشود .
ان مع العسر يسرا اين جمله تاكيد آيه قبل و تثبيت آن است .
ولي بعضي گفتهاند : جملهاي است استينافي و مفسرين گفتهاند : اين دو آيه دلالت دارد بر اينكه با يك عسر دو يسر هست ، و اين گفتار ناشي از يك قاعدهاي است كه ميگويد : كلمهاي كه الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح معرفه است، اگر در كلامي تكرار شود ، منظور از آن همان كلمه اول است ، و هر دو كلمه يك چيز را ميرسانند ، ولي اگر نكره باشد دومي معنا و منظوري غير منظور اولي را افاده ميكند ، مثلا اگر بگويي : اذا اكتسبت الدرهم - يا : درهما - فانفق الدرهم معنايش اين است كه وقتي درهمي - يك درهم - كاسبي كردي ، همان درهم را خرج كن ، و اما اگر بگويي اذا اكتسبت درهما فانفق درهما معنايش اين است كه اگر درهمي را كسب كردي ، درهمي را خرج كن ، و در اين جمله منظور اين است كه درهمي را خرج كن ، ليكن اين قاعده كليت ندارد .
تنويني كه در كلمه يسرا استبه قول بعضي براي بزرگداشت يسر است ، و ميفهماند با هر عسر ، يسري گرانقدر ميآيد ، ولي به نظر ما تنوين تنويع است ، و ميخواهد بفرمايد با هر دشواري نوعي گشايش هست ، و منظور از كلمه مع - با واقع شدن يسر به دنبال عسر است ، نه اينكه منظور از معيت اين باشد كه يسر و عسر در زمان واحد تحقق مييابد .
فاذا فرغت فانصب و الي ربك فارغب اين آيه خطاب به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، و مطلبش به خاطر اينكه حرف فاء در آغازش آمده نتيجهگيري از بيان آيات قبل است ، كه سخن از تحميل رسالت و دعوت بر آن جناب داشت ، ومنتهاي خدا را بر او كه شرح صدرش داده ، وزر را از او برداشت ، و نامش را بلند آوازه كرد ، بر ميشمرد ، و در آخر ، همه اينها را از باب يسر بعد از عسر دانست .
و بنا بر اين ، معنايش اين ميشود : حال كه معلوم شد هر عسري كه تصور شود بعدش
ترجمة الميزان ج : 20ص :535
يسر ميآيد ، و زمام عسر و يسر تنها به دست خدا است و لا غير ، پس هر گاه از انجام آنچه بر تو واجب شده فارغ شدي نفس خود را در راه خدا يعني عبادت و دعا خسته كن ، و در آن رغبت نشان بده ، تا خدا بر تو منت نهاده راحتي كه دنبال اين تعب است و يسري كهدنبال اين عسر است ، به تو روزي فرمايد .
بعضي از مفسرين گفتهاند : مراد اين است كه هرگاه از واجباتت فارغ شدي ، به نمازهاي مستحب بايست .
بعضي ديگر گفتهاند : معنايش اين است كه هر گاه از نماز فارغ شدي به دعا بپرداز .
ليكن صاحبان اين دو قول بر روي بعضي از مصاديق انگشت گذاشتهاند ، و نميتوانند بگويند آيه تنها در اين معنا نازل شده .
بعضي ديگر گفتهاند : معنايش اين است كه هر گاه از جنگ فارغ شدي ، در عبادت بكوش .
و بعضي گفتهاند : مراد اين است كه هر گاه از دنيايت فارغ شدي به آخرتت بپرداز ، و بعضي وجوه ديگري ذكر كردهاند كه وجوهي ضعيف است .
بحث روايتي
در الدر المنثور است كه عبد الله بن احمد در كتاب زوائد الزهد ، از ابي بن كعب روايت كرده كه گفت : ابو هريره از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) پرسيد اولين چيزي كه از امر نبوت ديدي چه بود ؟ رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) خود را جمع و جور كرد و نشست ، و فرمود : اي ابو هريره ( خوب ) سؤالي كردي ، من در صحرا بودم در حالي كه بيست سال و چند ماه از عمرم گذشته بود ، ناگهان از بالاي سرم سخني شنيدم ، به بالا نظر كردم مردي را ديدم كه از مردي ديگر ميپرسيد، آيا اين همان است ؟ آنگاه هر دو به طرفم آمدند ، با چهرههايي كه نظير آن را هرگز در خلق نديده بودم ، و ارواحي كه در خلق هيچ چنين چيزهايي نديده بودم ، و نيز جامههايي كه در خلق بر تن احدي نديده بودم ، آن دو نفر نزديك من ميآمدند ، و آنقدر جلو آمدند كه هر كدام يك بازوي مرا گرفت ، ولي من احساس تماس دست آنها با
ترجمة الميزان ج : 20ص :536
بازويم را نميكردم .
در اين حال يكي به ديگري گفت بخوابانش و او بدون فشار و يا كشيدن مرا خوابانيد ، پس يكي به ديگري گفت : سينهاش را بشكاف ، پس آن ديگري سينهام را گرفت آن را شكافت ، و تا آنجا كه خودم ميديدم خوني و دردي مشاهده نكردم ، پس آن ديگري به وي گفت : كينه و حسد را در آور ، و او چيزي بشكل لخته خون در آورده بيرون انداخت ، باز آن ديگري گفت رافت و رحمت را در جاي آن بگذار ، و او چيزي به شكل نقره در همانجاي دلم گذاشت ، آنگاه انگشت ابهام دست راستم را تكان داد و گفت برو به سلامت .
من برگشتم در حالي كه احساس كردم كه نسبت به اطفال رقت ، و نسبت به بزرگسالان رحمت داشتم .
مؤلف : و در نقل بعضي از ناقلان - از قبيل نقلي كه در روح المعاني آمده - كه : من دهساله بودم بجاي بيست سال و چند ماه .
و در بعضي روايات آمده كه اين قصه در هنگام نزول سوره اقرا باسم ربك ... واقع شده كه آنجناب چهلساله بوده .
و در بعضي ديگر نظير آنچه در صحيح بخاري و مسلم و ترمذي و نسائي نقل شده آمده كه اين قصه در شب معراج اتفاق افتاده .
و به هر حال بدون اشكال اين قصه جنبه تمثيل دارد ، و دانشمندان اسلامي بحثهايي طولاني پيرامون مفاد اين روايات كردهاند كه همه اين بحثها بر اساس اين پندار است كه جريان يك جريان مادي و يك برخورد مادي بوده ، و به همين جهت وجوهي را ذكر كردهاند كه چون اصل و اساس بحث باطل بود از نقل آن وجوه خودداري كرديم .
و در همان كتاب است كه ابو يعلي ، ابن جرير ، ابن منذر ، ابن ابي حاتم ، ابن حبان ، ابن مردويه ، و ابو نعيم ( در كتاب دلائل ) ، همگي از ابي سعيد خدري از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) روايت كردهاند كه فرمود : جبرئيل نزد من آمد و گفت : پروردگارت ميفرمايد : هيچ ميداني چگونه نامت را بلند آواز كردم ؟ عرضه داشتم خدا بهتر ميداند .
گفت پروردگارت ميفرمايد : از اين راه كه هر وقت نام من برده شود نامت با نام من ذكر شود .
ترجمة الميزان ج : 20ص :537
و در همان كتاب است كه عبد الرزاق ، ابن جرير ، حاكم و بيهقي ، از حسن روايت كردهاند كه گفت : رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) روزي خوشحال و خندان از خانه بيرون ميآمد و ميفرمود : هرگز يك عسر حريف دو يسر نميشود ، ان مع العسر يسرا ، ان مع العسر يسرا .
و در مجمع البيان در ذيل آيه فاذا فرغت فانصب و الي ربك فارغب ميگويد معنايش اين است كه وقتي از نماز واجب بپرداختي ، برخيز و در برابر پروردگارت به دعا بايست ، و با رغبت از او درخواست كن .
آنگاه صاحب مجمع البيان ميگويد : اين معنا از امام باقر و امام صادق ( عليهما السلام)نقل شده.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
تفسیر قرآن،
،
:: برچسبها:
تفسیر,
سوره انشراح,
تفسیر المیزان,