سوره قريش مكي است و پنج آيه دارد ( 5)
سورة قريش
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لايلَفِ قُرَيْشٍ(1) إِلَفِهِمْ رِحْلَةَ الشتَاءِ وَ الصيْفِ(2) فَلْيَعْبُدُوا رَب هَذَا الْبَيْتِ(3) الَّذِي أَطعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ(4)
ترجمه آيات
به نام خداوندي كه رحمت عامش شامل همه و رحمت خاصش از آن مؤمنين است .
(خدا با اصحاب فيل چنين كرد ) براي آنكه قريش با هم انس و الفت گيرند ( 1) .
الفتي كه در سفرهاي زمستان و تابستان ثابت و بر قرار بماند ( 2 ) .
پس ( به شكرانه اين دوستي ) بايد يگانه خداي كعبه را بپرستند ( 3) .
كه به آنها هنگام گرسنگي طعام داد ( 4) .
و از ترس و خطراتشان ايمن ساخت ( 5) .
بيان آيات
اين سوره بر قريش منت ميگذارد كه خداي تعالي با اين دفاعي كه از مكه كرد شما را در انظار ، مورد احترام قرار داد تا بتوانيد با امنيت كامل بدون اينكه راهزنان متعرض شما شوند كوچ تابستاني و زمستاني خود را به منظور تجارت انجام دهيد ، آنگاه دعوتشان ميكند به توحيد و عبادت رب بيت ، و سوره در مكه نازل شده است .
ترجمة الميزان ج : 20ص :626
و مضمون آن نوعي ارتباط با سوره فيل دارد ، و لذا بعضي از اهل سنت گفتهاند سوره فيل و ايلاف يك سورهاند ، همچنان كه نظير اين سخن را در باره دو سوره ضحي و ا لم نشرح گفتهاند ، چون بينشان ارتباطي وجود دارد ، و اين نظريه را به مشهور در بين شيعه نسبت دادهاند ، و ليكن حق مطلب آن است كه دليلي كه بر آن استناد كردهاند ، وحدت را نميرساند .
براي اينكه دليل اهل سنت روايتي است كه ميگويد : قرآني را كه ابي بن كعب نوشته بوده بين اين دو سوره و آن دو سوره بسم الله نوشته نبوده .
و روايتي است از عمرو بن ميمون ازدي كه گفته : من نماز مغرب را دنبال عمر بن خطاب خواندم ، او در ركعت اول ، سوره تين را خواند ، و در دوم ا لم تر و لايلاف قريش را ، بدون اينكه بين آن دو با گفتن بسم الله فاصله بيندازد .
و بعضي از روايت اولي پاسخ دادهاند به اينكه معارض است با روايتي كه گفته : در قرآن ابي بن كعب بين آن دو بسم الله بوده ، و از دومي پاسخ دادهاند به اينكه بر فرض كه روايت درست باشد احتمال دارد راوي حديث بسم الله بين آن دو را از عمر بن خطاب نشنيده باشد ، و يا عمر آن را آهسته خوانده باشد .
علاوه بر اين ، روايت مذكور معارض است با روايتي از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) كه فرمود : خداي تعالي قريش را بخاطر هفت خصلت بر ديگران برتري داد ، از آن جمله فرمود : و در باره آنان سورهاي نازل شد كه در آن سوره سخن از احدي به جز قريش نرفته است ، و آن سوره لايلاف قريش است ، ( تا آخر حديث) .
از همه اينها گذشته رواياتي كه دلالت بر جدايي اين دو سوره دارد ، و اينكه بين آن دو بسم الله قرار دارد متواتر است .
و اما آنهايي كه از شيعه قائل به وحدت اين دو سوره شدهاند استنادشان به روايتي است كه صاحب مجمع آن را از ابي العباس از يكي از دو امام بزرگوار امام باقر و امام صادق (عليهالسلام) نقل كرده كه فرموده : سوره ا لم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل و سوره لايلاف قريش يك سورهاند .
و نيز روايتي است كه شيخ در تهذيب به سند خود از علاء از زيد شحام روايت كرده
ترجمة الميزان ج : 20ص : 627
كه گفت : به امام صادق (عليهالسلام) نماز صبح را اقتدا كرديم ، در نمازش در يك ركعت سوره و الضحي و سوره ا لم نشرح را خواند .
و روايت ديگري است كه صاحب مجمع البيان از عياشي از مفضل بن عمر از امام صادق (عليهالسلام) نقلكرده كه گفت : من از آن جناب شنيدم كه ميفرمود در يك ركعت نماز بين دو سوره جمع مكن ، مگر سوره و الضحي و ا لم نشرح و سوره ا لم تر كيف و سوره لايلاف قريش .
و مثل اين روايت را محقق هم در كتاب معتبر از كتاب جامع نوشته احمد بن محمد بن ابي نصر از مفضل نقل كرده .
حال به وضع يك يك اين روايات ميرسيم : اما روايت ابي العباس ، روايتي است ضعيف ، چون در آن رفع شده ، يعني راويان وسط حديث افتادهاند .
و اما روايت زيد شحام غير از سند تهذيب به دو سند ديگر روايت شده ، يكي باز در تهذيب است كه شيخ به سند خود آن را از ابنمسكان از زيد شحام نقل كرده كه گفت : با امام صادق (عليهالسلام) نماز خوانديم ، در نمازش سوره و الضحي و ا لم نشرح را خواند .
و سند روايت دوم زيد شحام عبارت است از ابن ابي عمير از بعضي از راويان شيعه از زيد شحام كه گفت : به امامت امام صادق نماز خوانديم ، در ركعت اول سوره و الضحي ، و در دومي سوره ا لم نشرح را خواند .
و اين روايت يعني صحيحه ابن ابي عمير صريح است در اينكه امام دو سوره را در دو ركعت خواندند ، و با وجود اين روايت ديگر ظهوري براي روايت علاء باقي نميماند ، يعني ديگر ظهور ندارد در اينكه هر دو سوره را در يك ركعت خوانده باشد ، چون عبارت آن چنين است : پس الضحي و ا لم نشرح را در ركعتي خواند و اين ميسازد با اينكه ضحي را در ركعتي و ا لم نشرح را در ركعتي خوانده باشد .
و اما روايت ابن مسكان كه هيچ ظهوري در جمع بين دو سوره در يك ركعت ندارد ، نه ظهور دارد و نه صراحت ، ( چون در آن آمده بود : پس سوره الضحي و ا لم نشرح را در نماز خواند ) ، و اما اينكه بعضي ها روايت ابن ابي عمير را حمل بر نماز نافله كردهاند ، درست نيست ، براي اينكه در آن عبارت صلي بنا آمده ، كه معنايش اين
ترجمة الميزان ج : 20ص :628
است كه با ايشان نماز جماعت خوانديم ، و نماز نافله را با جماعت نميشود خواند .
و اما روايت مفضل بن صالح كه به آن استدلال كردهاند بر وحدت دو سوره ، بر تعدد بيشتر دلالت دارد ( براي اينكه در آن آمده در يك ركعت بين دو سوره ضحي و ا لم نشرح ، و نيز بين دو سوره فيل و ايلاف جمع مكن ) ، و اين صريح است در تعدد .
پس حق مطلب آن است كه روايات اگر در اين باره دلالتي داشته باشد دلالت دارد بر اينكه جائز است دو سوره ضحي و ا لم نشرح و دو سوره فيل و ايلاف را در يك ركعت نماز واجب خواند ، ولي در غير واجبات نميتوان خواند، و مؤيد اين دلالت روايت راوندي است كه در كتاب الخرائج و الجرائح خود آن را از داوود رقي از امام صادق (عليهالسلام) نقل كرده ، و در آن آمده : همينكه فجر طلوع كرد برخاست اذان و اقامه گفت ، و مرا در طرف راست خود بپا داشت ، و در ركعت اول سوره حمد و سوره ضحي را ، و در ركعت دوم حمد و قل هو الله احد را خواند ، و سپس قنوت گرفت ، و سلام داد آنگاه نشست .
لايلاف قريش ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف ماده الف - به كسره همزه - كه مصدر ثلاثي مجرد و باب افعالش ايلاف ميآيد ، به معناي اجتماع با همبستگي و الفت است ، و به قول راغب اصلا الفت را به همين جهت الفت ميگويند .
و در صحاح اللغة آمده : وقتي گفته ميشود : فلان قد آلف هذا الموضع ، معنايش اين است كه فلاني با اين محل انس گرفته ، و معناي اينكه گفته شود : فلان آلف غيره هذا الموضع اين است كه فلاني آن شخص ديگر را با اين محل مانوس كرد ، و گاه ميشود كه همين تعبير يعني تعبير به باب افعال در مورد لازم نيز استعمال ميشود ، مثلا گفته ميشود : فلان الف هذا الموضع و يا يالف هذا الموضع ايلافا ، يعني فلاني با اين محل انس گرفته و يا انس ميگيرد .
و كلمه قريش نام عشيره و دودمان رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، كه همگي از نسل نضر بن كنانهاند كه نامش قريش نيز بوده ، و كلمه رحلت - همانطور كه در مجمع البيان آمده - به معناي حالتي است كه يك انسان سوار بر راحله و در حال سير دارد ،
ترجمة الميزان ج : 20ص :629
و راحله به معناي شتري است كه براي راه پيمايي نيرومند باشد .
و منظور از رحلت قريش مسافرت آنان از مكه به بيرون براي تجارت است ، و اين رحلت از مشخصات اهل اين شهر بوده ، چون اين شهر در درهاي خشك و سوزان و بي آب و علف واقع شده ، كه نه زرعي در آن هست و نه ضرعي ( پستان شيرداري ) ناگزير قريش زندگي را از راه تجارت ميگذارنيد ، و در هر سال دو نوبت به تجارت ميرفت ، يك نوبت در زمستان كه به طرف يمن ميرفت ، و نوبتي ديگر در تابستان كه به سوي شام ره ميسپرد ، و با اين دو نوبت سفر كردن زندگي خود را اداره مينمود ، و مردم يمن و شام پاس احترام قريش را ميداشتند ، زيرا خانه كعبه بيت الحرام در بين ايشان واقع شده بود ، و به همين جهت راهزنان و غارتگران كه ممر عيشي به جز دزدي و غارت نداشتند ، متعرض ايشان نميشدند ، نه سر راه را برايشان ميگرفتند ، و نه به شهرشان حملهور ميشدند .
و در جمله لايلاف قريش حرف لام در كلمه لايلاف لام تعليل است ، و فاعل در ايلاف خداي سبحان ، و مفعول ايلاف ( آن كساني كه خدا مردم را با ايشان مانوس كرد ) قريشند ، پس كلمه قريش مفعول اول فعل ايلاف است ، و مفعول دومش حذف شده ، چون جمله بعدي يعني ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف ميفهماند كه آن مفعول چيست ، و جمله ايلافهم ... بدل از جمله ايلاف قريش است ، و فاعل در ايلافهم نيز خداي سبحان ، و مفعول اولش ضمير جمعي است كه در ظاهر كلام آمده ، و به قريش بر ميگردد ، و مفعول دومش كلمه رحلة ... است ، و تقدير چنين است ، لايلاف الله قريشا رحلة الشتاء و الصيف - خداي سبحان با مرغان ابابيل آن دفاع را از خانهاش كرد ، و به شما قريش اين عزت و احترام را ارزاني داشت تا شما قريش با رحلت زمستاني و تابستاني مانوس شويد ، و امر معاشتان بگذرد .
فليعبدوا رب هذا البيت حرف فاء در آغاز جمله فليعبدوا در اصطلاح ادبيات براي اين آمده كه مطلب بويي از شرطيت را داشته ، يعني جا داشته كسي توهم كند كه پرستش رب اين بيت لابد شرايطي دارد كه با بودن آن شرايط بايد رب اين بيت را پرستيد ، و با نبودنش نپرستند .
براي رفع
ترجمة الميزان ج : 20ص :630
اين توهم ميفرمايد اگر در گذشته چنين كرديم و چنان شد و شما چنان بوديد و چنين شديد ، كاري به گذشته نداريم ، گذشته هر چه بوده بايد امروز رب آن بيت را بپرستيد ، كه شما را با ايام دو رحلت مانوس كرد ، و در اين وظيفه هيچ شرطي در كار نيست .
و يا بويي از تفصيل را داشته ، يعني جا داشته توضيح دهد در چه حالي رب اين بيت را بپرستند ، و در چه حالي نپرستند ، و اين دو حال را از يكديگر جدا كند ، چون جاي چنين توهمي بوده ، فرموده : نه ، تفصيلي در بين نيست ، در هر حالي كه پيش بيايد بايد رب اين بيت را بپرستيد ، پس حرف فاء در اين آيه نظير حرف فاء در آيه و لربك فاصبر است .
و حاصل معناي آيات سهگانه اين است كه قريش بايد رب اين بيت را بپرستد ، بخاطر اينكه رب اين بيت ايشان را با دو رحله تابستاني و زمستاني مانوس كرد ، تا هم گردونه تجارت و زندگيشان بگردد ، و هم در وطن ايمن باشند .
آنچه تاكنون گفته شد بر اين فرض بود كه سوره مورد بحث جداي از سوره فيل ، و سياقش مستقل از سياق آن باشد ، و اما بر فرضي كه اين سوره جزو سوره فيل و متمم آن باشد ، در اين فرض گفتهاند حرف لام در كلمه لايلاف تعليلي و متعلق به مقدري است كه مقام بر آن دلالت ميكند ، و معنايش اين است كه : اگر ما اين رفتار را با اصحاب فيل كرديم ، نعمتي بود از ما به قريش ، اضافه بر نعمتهايي كه بر آنان انعام كرده بوديم ، و دو رحلت زمستاني و تابستاني به آنان داده بوديم ، پس گويا فرموده : نعمتي به سوي نعمت ديگر به ايشان داديم ، و لذا بعضي گفتهاند : لام مذكور در آخر به معناي الي - به سوي منجر ميشود ، و اين گفته فراء است .
و بعضي ديگر گفتهاند : معنايش اين است كه : ما اين بلا را به سر اصحاب فيل آورديم تا قريش با شهر مكه مانوس شود و بتواند در آن شهر بماند ، و يا اين كار را كرديم تا قريش را كه از ترسابرهه از شهر گريخته بودند ، دو باره به شهرشان علاقمند كنيم ، لذا لشكر ابرهه را هلاك كرديم ، و اين باعث شد كه قريش بيش از پيش به مكه و كعبه علاقمند شوند ، و نيز محمد (صلياللهعليهوآلهوسلّم) در آنجا متولد شود و سپس به عنوان رسولي بشير و نذير مبعوث گردد ، ليكن اشكال در اين چند معنا در استفاده آنها از سياق است ، و اينكه اين معاني از كجاي سياق بر ميآيد .
ترجمة الميزان ج : 20ص :631
الذي اطعمهم من جوع و امنهم من خوف اين آيه اشاره است به منت واضحي كه در ايلاف دو رحلت وجود دارد ، و نعمت ظاهري كه نميتوانند آن را انكار كنند ، و آن تامين معاش قريش و امنيت آنان است كه در سر زميني زندگي ميكردند كه نه نانشان تامين بوده و نه جانشان ، و نه سر زمين خرمي بود كه ديگران بدانجا آيند ، و نه جان ديگران در آنجا تامين ميشد پس بايد ربي را بپرستند كه اين چنين به بهترين وجه امورشان را تدبير نمود ، و او همان رب بيت است .
بحث روايتي
در تفسير قمي در ذيل آيه لايلاف قريش آمده كه : اين سوره در باره قريش نازل شده ، چون قريش معاششان از دو رحلت تابستاني و زمستاني به يمن و شام تامين ميشد ، از مكه پوست و محصولات دريايي و كالاهايي كه در ساحل دريا پياده ميشده از قبيل فلفل و امثال آن را بار ميكردند و به شام ميبردند ، و در شام جامه و آرد خالص و حبوبات ( غلط مشهور است ، و صحيح آن حبوب است كه در روايت آمده ) ، خريداري ميكردند ، و همين مسافرت باعث ميشد وحدت و الفتي در بينشان بر قرار گردد ، هر وقت به يكي از اين دو سفر دست ميزدند يكي از بزرگان قريش را رئيس خود ميكردند ، و زندگيشان از اين راه تامين ميشد .
بعد از آنكه خداي تعالي رسول گراميش را مبعوث فرمود : مردم قريش بينياز از سفر شدند ، چون از اطراف حجاز مردم رو به آن جنابنهاده ، هم آن حضرت را زيارت ميكردند ، و هم خانه خدا را ، و لذا در اين سوره فرمود : فليعبدوا رب هذا البيت الذي اطعمهم من جوع پس رب اين خانه را بپرستند ، كه ايشان را از گرسنگي نجات داد ، و ديگر احتياج ندارند به شام بروند ، و امنهم من خوف يعني راهزنان بپاس حرمت كعبه كاري به كار آنان ندارند .
مؤلف : اينكه فرمود : بعد از آنكه خداي تعالي رسول گراميش را مبعوث فرمود انطباقش با سياق آيات سوره روشن نيست ، چون گفتيم سياق همه از داستان ابرهه و قبل از ولادت آن حضرت سخن دارد ، و چه بسا اين قسمت جزو كلام امام نبوده ، و مرحوم قمي آن را از بعضي روايات ابن عباس استفاده كرده باشد .