سوره ناس مدني است و شش آيه دارد ( 6)
سورة الناس
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ(1) مَلِكِ النَّاسِ(2) إِلَهِ النَّاسِ(3) مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ(4) الَّذِي يُوَسوِس في صدُورِ النَّاسِ(5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ(6)
ترجمه آيات
به نام الله كه بخشنده به همه و مهربان به خواص است .
بگو پناه ميبرم به پروردگار مردم ( 1 ) .
فرمانرواي مردم ( 2) .
معبود مردم ( 3) .
از شر وسوسهگر نهاني ( 4) .
كه در دل مردم وسوسه ميكند ( 5) .
چه آنها كه از جنس جن هستند و چه آنها كه از جنس انسانند ( 6) .
بيان آيات
در اين سوره رسول گرامي خود را دستور ميدهد به اينكه از شر وسواس خناس ، به خدا پناه ببرد ، و به طوري كه از روايات وارده در شان نزول آن استفاده ميشود اين سوره در مدينه نازل شده ، بلكه از آن روايات بر ميآيد كه اين سوره و سوره قبليش هر دو با هم نازل شدهاند .
ترجمة الميزان ج : 20ص687 :
قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس طبع آدمي چنين است كه وقتي شري به او متوجه ميشود و جان او را تهديد ميكند ، و در خود نيروي دفع آن را نميبيند به كسي پناهنده ميشود كه نيروي دفع آن را دارد ، تا او وي را در رفع آن شر كفايت كند ، و انسان در اينگونه موارد به يكي از سه پناه ، پناهنده ميشود : يا به ربي پناه ميبرد كه مدبر امر او و مربي او است ، و در تمامي حوائجش از كوچك و بزرگ به او رجوع ميكند ، در اين هنگام هم كه چنين شري متوجه او شده و بقاي او را تهديد ميكند به وي پناهنده ميشود تا آن شر را دفع كرده بقايش را تضمين كند ، و از ميان آن سه پناهگاه ، اين يكي سببي است في نفسه تام در سببيت .
دومين پناه ، كسي است كه داراي سلطنت و قوتي كافي باشد ، و حكمي نافذ داشته باشد ، به طوري كه هر كس از هر شري بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع كند ، نظير پادشاهان ( و امثال ايشان ) ، اين سبب هم سببي است مستقل و تام در سببيت .
در اين ميان سبب سومي است و آن عبارت است از الهي كه معبود واقعي باشد ، چون لازمه معبوديت اله و مخصوصا اگر الهي واحد و بي شريك باشد ، اين است كه بنده خود را براي خودخالص سازد ، يعني جز او كسي را نخواند و در هيچ يك از حوائجش جز به او مراجعه ننمايد ، جز آنچه او اراده ميكند اراده نكند ، و جز آنچه او ميخواهد عمل نكند .
و خداي سبحان رب مردم ، و ملك آنان ، و اله ايشان است ، همچنان كه در كلام خويش اين سه صفت خود را جمع كرده فرموده : ذلكم الله ربكم له الملك لا اله الا هو فاني تصرفون و در آيه زير به علت ربوبيت و الوهيت خود اشاره نموده ، ميفرمايد رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وكيلا ، و در اين آيهاي كه از نظرت ميگذرد به علت مالكيت خود اشاره نموده ميفرمايد : له ملك السموات و الأرض و الي الله ترجع الامور ، پس اگر قرار است آدمي در هنگام هجوم خطرهايي كه او را تهديد ميكند به ربي پناهنده شود ، الله
ترجمة الميزان ج : 20ص :688
تعالي تنها رب آدمي است و به جز او ربي نيست ، و نيز اگر قرار است آدمي در چنين مواقعي به پادشاهي نيرومند پناه ببرد ، الله سبحانه ، پادشاه حقيقي عالم است ، چون ملك از آن او است و حكم هم حكم او است .
و اگر قرار است بدين جهت به معبودي پناه ببرد ، الله تعالي معبودي واقعي است و به جز او اگر معبودي باشد قلابي و ادعايي است .
و بنابر اين جمله قل اعوذ برب الناس ، دستوري است به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) ، به اينكه به خدا پناه ببرد ، از اين جهت كه خداي تعالي رب همه انسانها است و آن جناب هم يكي از ايشان است ، و نيز خداي تعالي ملك و اله همه انسانها است و آن جناب هم يكي از ايشان است .
از آنچه گذشت روشن شد كه : اولا : چرا در ميان همه صفات خداي تعالي خصوص سه صفت : ربوبيت و مالكيت و الوهيت را نام برد ؟ و نيز چرا اين سه صفت را به اين ترتيب ذكر كرد ، اول ربوبيت ، بعد مالكيت ، و در آخر الوهيت ؟ و گفتيم ربوبيت نزديكترين صفات خدا به انسان است و ولايت در آن اخص است ، زيرا عنايتي كه خداي تعالي در تربيت او دارد ، بيش از ساير مخلوقات است .
علاوه بر اين اصولا ولايت ، امري خصوصي است مانند پدر كه فرزند را تحت پر و بال ولايت خود تربيت ميكند .
و ملك دورتر از ربوبيت و ولايت آن است ، همچنان كه در مثل فرزندي كه پدر دارد كاري به پادشاه ندارد ، بله اگر بي سرپرست شد به اداره آن پادشاه مراجعه ميكند ، تازه باز دستش به خود شاه نميرسد ، و ولايت هم در اين مرحله عموميتر است ، همچنان كه ميبينيم پادشاه تمام ملت را زير پر و بال خود ميگيرد ، و اله مرحلهاي است كهدر آن بنده عابد ديگر در حوائجش به معبود مراجعه نميكند ، و كاري به ولايت خاص و عام او ندارد ، چون عبادت ناشي از اخلاص دروني است ، نه طبيعت مادي ، به همين جهت در سوره مورد بحث نخست از ربوبيت خداي سبحان و سپس از سلطنتش سخن ميگويد ، و در آخر عاليترين رابطه بين انسان و خدا يعني رابطه بندگي را بياد ميآورد ، ميفرمايد : قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس .
و ثانيا : روشن گرديد كه چرا جملههاي رب الناس ، ملك الناس ، اله الناس را متصل و بدون واو عاطفه آورد ، خواست تا بفهماند هر يك از دو صفت الوهيت و سلطنت سببي مستقل در دفع شر است ، پس خداي تعالي سبب مستقل دفع شر است ، بدين
ترجمة الميزان ج : 20ص :689
جهت كه رب است ، و نيز سبب مستقل است بدين جهت كه ملك است ، و نيز سبب مستقل است بدين جهت كه اله است ، پس او از هر جهت كه اراده شود سبب مستقل است ، و نظير اين وجه در دو جمله الله احد الله الصمد گذشت .
و نيز با اين بيان روشن گرديد كه چرا كلمه ناس سه بار تكرار شد ، با اينكه ميتوانست بفرمايد : قل اعوذ برب الناس و الههم و ملكهم چون خواست تا به اين وسيله اشاره كند به اينكه اين سه صفت هر يك به تنهايي ممكن است پناه پناهنده قرار گيرد ، بدون اينكه پناهنده احتياج داشته باشد به اينكه آن دو جمله ديگر را كه مشتمل بر دو صفت ديگر است به زبان آورد ، همچنان كه در صريح قرآن فرموده : خداي تعالي اسمائي حسني دارد ، به هر يك بخواهيد ميتوانيد او را بخوانيد ، اين بود توجيهات ما در باره آيات اين سوره ، ولي مفسرين در توجيه هر يك از سؤالهاي بالا وجوهي ذكر كردهاند كه دردي را دوا نميكند .
من شر الوسواس الخناس در مجمع البيان ، آمده كه كلمه وسواس به معناي حديث نفس است ، به نحوي كه گويي صدايي آهسته است كه بگوش ميرسد ، و بنا به گفتهوي كلمه وسواس مانند كلمه وسوسه مصدر خواهد بود ، و ديگران آن را مصدري سماعي و بر خلاف قاعده دانستهاند ، چون قاعده اقتضا ميكرد واو اول اين كلمه به كسره خوانده شود ، همچنان كه حرف اول مصدر ساير افعال چهار حرفي به كسره خوانده ميشود ، مثلا ميگويند : دحرج ، يدحرج ، دحراجا و زلزل ، يزلزل زلزالا و به هر حال ظاهر اين آيه - همانطور كه ديگران نيز استظهار كردهاند - اين است كه : مراد از اين مصدر معناي وصفي است ، كه مانند جمله زيد عدل - زيد عدالت است به منظور مبالغه به صيغه مصدر تعبير شده است .
و از بعضي نقل شده كه اصلا كلمه مورد بحث را صفت دانستهاند ، نه مصدر .
و كلمه خناس صيغه مبالغه از مصدر خنوس است كه به معناي اختفاي بعد از ظهور است .
بعضي گفتهاند : شيطان را از اين جهت خناس خوانده كه به طور مداوم آدمي را وسوسه ميكند ، و به محضي كه انسان به ياد خدا ميافتد پنهان ميشود و عقب ميرود ، باز همينكه انسان از ياد خدا غافل ميشود ، جلو ميآيد و به وسوسه ميپردازد .
ترجمة الميزان ج : 20ص :690
الذي يوسوس في صدور الناس اين جمله صفت وسواس خناس است ، و مراد از صدور ناس محل وسوسه شيطان است ، چون شعور و ادراك آدمي به حسب استعمال شايع ، به قلب آدمي نسبت داده ميشود كه در قفسه سينه قرار دارد ، و قرآن هم در اين باب فرموده : و لكن تعمي القلوب التي في الصدور .
من الجنة و الناس اين جمله بيان وسواس خناس است ، و در آن به اين معنا اشاره شده كه بعضي از مردم كساني هستند كه از شدت انحراف ، خود شيطاني شده و در زمره شيطانها قرار گرفتهاند ، همچنان كه قرآن در جاي ديگر نيز فرموده : شياطين الانس و الجن .
و اما اينكه بعضي گفتهاند كه كلمه ناس هم بر جماعتي از انسانها اطلاق ميشود و هم بر جماعتي از جن ، و جمله من الجنة و الناس بيانگر اين معناي اعم است .
سخني است بيدليل كه نبايد بدان اعتناء نمود .
همچنين به اين سخن كه بعضي گفتهاند كه : كلمه و الناس عطف است بر كلمه وسواس ، و معناي عبارت اين است كه : پناه ميبرم به خدا از شر وسواس خناس كه از طائفه جن هستند ، و از شر مردم .
چون اين معنايي است كه همه ميدانند از فهم بدور است .
بحث روايتي
در مجمع البيان است كه ابو خديجه از امام صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود : جبرئيل نزد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) آمد در حالي كه آن جناب بيمار بود ، پس آن جناب را با دوسوره قل أعوذ و سوره قل هو الله احد افسون نموده ، سپس گفت : بسم الله ارقيك و الله يشفيك من كل داء يؤذيك خذها فلتهنيك - من تو را به نام خدا افسون ميكنم ، و خدا تو را از هر دردي كه آزارت دهد شفا ميدهد ، بگير اين را كه گوارايت باد پس رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) گفت : بسم الله الرحمن الرحيم قل اعوذ
ترجمة الميزان ج : 20ص :691
برب الناس ... .
مؤلف : بعضي از رواياتي كه در شان نزول اين سوره وارد شده در بحث روايتي گذشته گذشت .
و باز در مجمع البيان است كه از انس بن مالك روايت شده كه گفت : رسولخدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : شيطان پوزه خود را بر قلب هر انساني خواهد گذاشت ، اگر انسان به ياد خدا بيفتد ، او ميگريزد و دور ميشود ، و اما اگر خدا را از ياد ببرد ، دلش را ميخورد ، اين است معناي وسواس خناس .
و در همان كتاب آمده كه عياشي به سند خود از أبان بن تغلب ، از جعفر بن محمد (عليهماالسلام) روايت كرده كه فرمود : رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرموده : هيچ مؤمني نيست مگر آنكه براي قلبش در سينهاش دو گوش هست ، از يك گوش فرشته بر او ميخواند و ميدمد ، و از گوش ديگرش وسواس خناس بر اوميخواند ، خداي تعالي به وسيله فرشته او را تاييد ميكند ، و اين همان است كه فرموده : و ايدهم بروح منه - ايشان را به روحي از ناحيه خود تاييد ميكند .
و در امالي صدوق به سند خود از امام صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود : وقتي آيه و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم ، نازل شد ابليس به بالاي كوهي در مكه رفت كه آن را كوه ثوير مينامند .
و به بلندترين آوازش عفريتهاي خود را صدا زد ، همه نزدش جمع شدند ، پرسيدند اي بزرگ ما مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندي ؟ گفت : اين آيه نازل شده ، كداميك از شما است كه اثر آن را خنثي سازد ، عفريتي از شيطانها برخاست و گفت : من از اين راه آن را خنثي ميكنم .
شيطان گفت : نه ، اين كار از تو بر نميآيد .
عفريتي ديگر برخاست و مثل همان سخن را گفت ، و مثل آن پاسخ را شنيد .
وسواس خناس گفت : اين كار را به من واگذار ، پرسيد از چه راهي آن را خنثي خواهي كرد ؟ گفت : به آنان وعده ميدهم ، آرزومندشان ميكنم تا مرتكب خطا و گناه شوند ، وقتي در گناه واقع شدند ، استغفار را از يادشان ميبرم .
شيطان گفت : آري تو ، به درد اين
ترجمة الميزان ج : 20ص692 :
كار ميخوري ، و او را موكل بر اين ماموريت كرد ، تا روز قيامت .
مؤلف : در اوائل جلد هشتم اين كتاب گفتاري در اين باره گذشت .
- الحمد لله كه اين كتاب به پايان رسيد ، و فراغت از تاليف آن در شب مبارك قدر يعني بيست و سوم ماه مبارك رمضان سال هزار و سيصد و نود و دوي هجري اتفاق افتاد و الحمد لله علي الدوام و الصلوة علي سيدنا محمد و اله و السلام .
مترجم : سپاس خداي را كه توفيق ترجمه تفسير الميزان را به اين بنده ناچيزش عطا فرمود ، و ترجمه آخرين جلدش در روز عيد غدير به پايان رسيد .
اميد آن دارم كه اين خدمت ناچيز در درگاه ربوبيتش و در پيشگاه مقدس خاتم الانبيا ، و اوصياي گرام آن حضرت مقبول افتد .
و خداوند عز و جل در اين ترجمه بركتي قرار دهد تا افراد بيشتري از آن منتفع گردند .
در اينجا به ياد خاطرهاي كه با مرحوم استادم علامه طباطبائي داشتم افتادم كه فرمود : شخصي مرحوم پدرم را در خواب ديد ، حال او را و نظري كه به فرزندش دارد سؤال كرد ، آن مرحوم فرموده بود از محمد حسين راضي نيستم ، زيرا او با نوشتههايش سرمايه كلاني براي خود فراهم آورده و چيزي به من نداده ، مرحوم استاد وقتي اين ماجرا را نقل كرد اشك از چشمانش جاري شد و به من فرمود : من ثواب تفسير الميزان را به روح والدينم اهدا نمودم .
به ايشان عرض كردم من نيز ثواب ترجمه آن را به روح والدينم اهدا نمودم ، اميد است خداي عز و جل به لطف و كرم خود اين هديه را با صفات مضاعف در حساب آنان بنويسد .
از همه خوانندگان عزيز و محترم التماس دعا دارم .
و الحمد لله و الصلوة علي رسول الله و علي آله خزائن رحمة الله و اللعن علي اعدائهم اعداء الله .
سيد محمد باقر شريف موسوي ، معروف به سيد محمد باقر موسوي همداني فرزند حجة الاسلام و المسلمين مرحوم سيد هادي گروسي تغمده الله بغفرانه .
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
تفسیر قرآن،
،
:: برچسبها:
تفسیر,
سوره ناس,
تفسیر المیزان,